منکه ترنم صدایش را تا دقایقی پیشتر می شنیدم
من باورش کردم که کلبه احزان...
این را حافظ بارها در هوای خیالش خواند و خواندو خواند...
و جایی در همین نزدیکی در همان کتاب خویش چنین نوشت
کلبه احزان روزی گلستان می شود غم مخور!!!
حافظ زمان کجایی که غم ندانستن کلبه ام را سوزاند!
مگر نمی گویند تا شقایق هست زندگی باید کرد پس چه شقایق هایی که در دامن صحرا می رویندو به خود می پیچند و باز هیچ نصیب ما می شود!